نوشته شده توسط حميدرضا فدايي خبر نگار واحد مرکزي خبر :
نامش عليرضاست و فاميلي مستعارش اميني . نميدانم مشهدي است يا زاهداني . فقط ميدانم که بين دوستان نزديکش به دو جنسه معروف است. با او در يک کافيشاپ در مشهد قرار ميگذارم. چون مطالبم را در روزنامه ميخواند، اعتماد ميکند و ميگويد که حتما ميآيد. قول ميدهم از او عکس نگيرم. وقت انتشار مصاحبه همزمان شد با سفرش به کربلا . خودش الان آنجاست و من اين مصاحبه را منتشر ميکنم :
چند سال داري؟
متولد ?? هستم.
تحصيلاتت چقدر است؟
فوق ديپلم کامپيوترم را دارم ميگيرم.
در دوران تحصيل مشکلي نداشته اي؟
نه .
کسي اذيتت نميکرد؟
آن موقع کسي نميدانست وضعيتم چطور است.
يعني از همه پنهان کرده بودي؟
بله!
خانوادهات هم نميدانستند؟
نه! هنوز هم نميدانند.
چرا؟
فکر نميکنم واکنش جالبي نشان بدهند.
الان به چه شغلي مشغول هستي؟
در يک شرکت هواپيمايي کار ميکردم و يک سايت خدمات هاستينگ دارم .
در آنجا مشکلي ندشتي؟
نه! تا به کسي نگويي، برايت مشکلي پيش نميآيد. عده کمي از اطرافيان از اين ماجرا اطلاع دارند.
درآمدت از آن راه خوب است؟
بد نيست. تقريبا هر سال ميتوانم ماشينم راعوض کنم و يکي بهترش را بخرم.
تا به حال دستگير نشدي؟
نه!
مشتريهاي خاص داري يا هر کسي را مي پذيري؟
نميتوانم خودم را تابلو کنم. فقط با چند نفر هستم. اينجوري با امنيت خاطر بيشتري زندگي ميکنم.
گروهي کار ميکني يا انفرادي؟
خودم هستم و خودم. گفتم که هر چه بي سر و صدا کار کني، براي خودت بهتر است.
از کي به اين کار مشغول هستي؟
حدود ? سال پيش.
چرا زودتر وارد اين راه نشدي؟
خب آن زمان به پول نيازي نداشتم. اما بعد از مدتي احسا کردم بايد زندگيام را تکان بدهم.
از نظر روحي، مشکلي پيدا نکردي؟ يعني عذاب وجدان نداشتي؟
به آن فکر نميکنم. گاهي چيزهايي در ذهنم ميآيد، اما سعي ميکنم خودم را مشغول کاري کنم تا سرم گرم شود. ترجيح ميدهم فکر نکنم.
مشتريهايت بيشتر چه کساني هستند؟
مختلف هستند. بيشتر سنشان بالاست. پيرزن هم بينشان هست.
عجيبترينشان کدام است؟
چند نفر از آنها هنرپيشه هستند.
واقعا؟
يکي از آنها حتي الان در يک سريال هم بازي ميکند.
عجيب است! نگران نيستند که تو زماني آنها را لو بدهي؟
ما با هم دوست هستيم. به اين چيزها فکر نميکنيم.
همه پولهايي که در ميآوري را خرج ميکني يا حساب پسانداز هم داري؟
در هيچ بانکي حساب ندارم.
چرا؟
براي امنيت خودم. نميخواهم اگر فردا اتفاقي افتاد، بپرسند اين همه پول را از کجا آوردهاي.
فکر اين نيستي که شغلت را عوض کني؟
نه! درآمدم خوب است. به زودي رونيز ميخرم، ميتوانم براي خودم زندگي کنم، بدون اين که منت کسي را بکشم.
الان چه ماشيني داري؟
يک ??? قرمز ماتيکي دارم.
ازدواج نميکني؟
کي به من زن ميده؟
يعني شوهر ميخواهي؟
نه! اما ازدواج توي اين شرايط اجتماعي، زياد عاقلانه نيست.
يعني چي؟
يعني الان خانوادهها با هم وصلت ميکنند تا آدمها. خانوادهها بايد همديگر را بپسندند، نه دختر و پسر. البته خانوادهها مهم هستند، اما نه تا اين حد!
تا به حال کسي درباره ازدواج با تو صحبت کرده؟
بله، ولي بهش فکر نکردم. چون نميخواهم ازدواج کنم. به کارم لطمه ميزند.
تا کي ميخواهي ادامه بدهي؟
تا هروقت که دستگير شوم.
چرا دستگير شوي؟
خب کار من جرم است. زندان و اعدام دارد.
چه کسي اين را به تو گفته؟
هه ميدانند. يکي از دوستانم را به همين جرم گرفتند و اعدام شد.
چه زماني اين اتفاق رخ داد؟
? سال قبل.
اقدامي نکرديد؟
چه اقدامي بايد ميکرديم؟ قانون ميگفت که بايد اعدام شود.
کجاي قانون چنين چيزي را نوشته؟
يا از مرحله پرت هستي، يا داري من را دست مياندازي…
چرا يک دوجنسه را بايد اعدام کنند؟
او دوجنسه نبود.
پس چرا اعدام شد؟
چون حمل ?? کيلوگرم شيشه، جرم سبکي نيست.
به خاطر حمل موادمخدر اعدام شد؟
آره! چيزي که دير يا زود سراغ من هم ميآيد.
مواد مصرف ميکني؟
خودم نه! اما خب وقتي براي مشتريها ميبرم، گاهي مقدار زيادي همراهم است.
يعني مواد هم به مشتريها ميرساني؟
خب کارم همين است.
ولي به من گفتند دوجنسه هستي. پس توي کار مواد هم هستي؟
کار اصلي من مواد است.
يعني دوجنسه نيستي
چرا! هستم.
پس با مواد چهکار داري؟
خب من فقط دو جور جنس ميفروشم. ترياک و شيشه. براي همين به من ميگويند «دو جنسه». براي اين که تخصصي فقط روي همين دو قلم جنس کار ميکنم. مثل بقيه نيستم که هر کوفت و زهرماري را بفروشم. مثلا ماده مخدري که در سالهاي اخير به بازار مصرف ايران راه پيدا کرده، بر خلاف کراک خارجي از مشتقات هروئين است و قاچاقچيان اين اسم را برايش گذاشتهاند. چيز مزخرفي است و من نميفروشم… چرا رفتي؟ اوهوي…! حداقل بگو مصاحبهام کجا چاپ ميشه… آهاي يارو…. عوضي نفهم! وقتم را الکي گرفت!